ناراحتم

ساخت وبلاگ

نمیدونم؟! شاید واقعا مهارت گوش دادن و همدلی کردن در مردها ضعیف است و معمولاً سعی می‌کنند برای مشکلات پیش آمده بینشان فوراً یک راه‌حل پیشنهاد دهند تا اینکه بنشینند و با همدلی به حرف‌های او گوش کنند.

خوب؟ خداییش با این وقت کم بهتر نیست همون اول به راه حل برسند تا اینکه بعد از کلی همدلی مشاجره ناک؟!

البته کی میتونه منکر این بشه که همیشه ساعتها وقت صرف شده برای همون گفتن و شنیدن؟

ناراحتم...
ما را در سایت ناراحتم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : omirezo بازدید : 29 تاريخ : دوشنبه 29 آبان 1396 ساعت: 13:01

ادامه داستان:

هر دوی آنها بنا به یک دلیل مشخص به روابطشان آسیب می‌زنند—حالا به هر راه و روشی: آنها فاقد خودآگاهی هستند: نمی‌بینند و نمی‌فهمند که چطور با اینکار به خودشان ضربه می‌زنند. از ترس‌ها، نیازها، انتظارات غیرواقعی یا تخیلات خود که موجب آسیب رساندن به رابطه‌شان می‌شود آگاه نیستند.

ادامه دارد...

ناراحتم...
ما را در سایت ناراحتم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : omirezo بازدید : 46 تاريخ : دوشنبه 29 آبان 1396 ساعت: 13:01

قبول دارم شاید واقعا غر زدم زیاد؟ شاید کار بدی کردم و باید دعوا میکردی ولی هیچ وقت هیچ وقت تمام امیدها نباید از بین بره  اینکه مثلا یه حرف تلخ واقعیت به یه فرد بزنی شاید دیگه کافی باشه و به قدر کافی تنبیه بشه دیگه بعدش با محبتت دوباره زتدگی بده بهش م ناراحتم...
ما را در سایت ناراحتم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : omirezo بازدید : 32 تاريخ : دوشنبه 29 آبان 1396 ساعت: 13:01

امروز عصر رفتم پیش گلم از دیروز عصر یک کم اعصاب نداشت و حوصله نداشت  بلالی خریده بود که وقت نمیشد درست کنه و قرار شد فردا درست کنیم یک کم از دو روز پیش که همو ندیدیم تعریف کردیم و بعدشم آبهای خلیج فارس خخخخ فداش بشم که بابایی من بهترین بابایی دنیاس ه ناراحتم...
ما را در سایت ناراحتم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : omirezo بازدید : 30 تاريخ : سه شنبه 9 آبان 1396 ساعت: 15:55

دیروز ظهر قرار بود بعد از جلسه بیاد که دیدیم تا بیاد باید برگرده و یه ساعت بیشتر نمیتونه بمونه که قرار شد عصر بیاد من رفتم خونه و آب میوه گیری رو گذاشتم و عصر هم امید اومد و قبلش ذغال گذاشتم برا بلالی خخ خیلی هم خوب شد، اومد و خودش ذغالا رو درست کرد ناراحتم...
ما را در سایت ناراحتم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : omirezo بازدید : 55 تاريخ : سه شنبه 9 آبان 1396 ساعت: 15:55

ساعت حدود نه زنگ زد که میره کاراش رو میکنه و حدود دو ساعت دیگه تموم میشه و منم فرار کردم و اومدم پیششتو راه بهم زنگ زد کجاییی و وقتی رسیدم خونه دیدم برام آب میوه گرفته  فداش شم ، مرسییی  براش اسکارلت رو تعریف کردم و کلی حرف زدم و در مورد یه سری چیزا ناراحتم...
ما را در سایت ناراحتم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : omirezo بازدید : 36 تاريخ : سه شنبه 9 آبان 1396 ساعت: 15:55